acteres
دنیایی که تورو نداشته باشه بهش میگن سرباز خونه
نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگی مو نمیدونم چرا قسمت میکنم روزهای خوب زندگی مو چرا همه تو اول قصه دوستم میدارند وسط قصه که میشه سربه سر من میزارند تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارندمیتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم تابایک نیش زبون بترکه وخراب بشه تابیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه میتونم بازی کنم باعشق واحساس کسی میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی میتونم دروغ بگم تاخودم رو شیرین کنم میتونم قایم بشم پشت دلها کمین کنم ولی بااین همه حرفها باز منم مثل اونام یه دروغ گو میشم و همیشه ورد زبونا یه نفر پیدابشه به من بگه چی کار کنم با چه تیری اونی که دوستش دارم شکار کنم باید از چی بفهمم چه کسی دوستم داره توی دنیا اصلا عشق واقی وجود داره؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
center>